Single Alone Aloneboy |
هزار بار ديگر هم كه از شانه اي به شانه ي ديگر بغلتي
اين شب صبح نمي شود
وقتي دلت گرفته باشد..
هزار بار ديگر هم كه از شانه اي به شانه ي ديگر بغلتي
اين شب صبح نمي شود
وقتي دلت گرفته باشد..
گاهی ترافیک شدید هم باعث میشه که یادت بیاره که چقدر قدم زدن تنهایی لذت بخشه
اگر می دونستی چقدر تنهام برام اشک می ریختی
و اگر می دانستی که همیشه اشک می ریزم هرگز تنهام نمی زاشتی
. . تنهایی یعنی من یه موبایل دارم که صدای زنگشو یادم نمیاد... . . . .
و چشمانت رازِ آتش است.
و عشقت پیروزیِ آدمیست
هنگامی که به جنگِ تقدیر میشتابد.
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر
که با هزار انگشتا
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم میکند..
غفلت کرده ای مــادر!
پشت یک قلب عاشق
فرزندت آرام آرام می
میــرد
و تــو...
فراموش کردن
را به من نیاموختی!
یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماندیک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند
هنوز نتوانسته ام درد عمیق
نبــــودن و رفتـــــــنت را باور کنـــــم
عشــــــــــــــــــــــق من
هنوز صـــــدای زیبای مستیت
و هنوز گم شدن در قطره قطره ی
بـــــــــــــعد صدایت فراموشم نشده
و بــــــــــه خدای اسمان ها قســـــــــم
هـــــــنــــــوز کـــــه هــــنـــــوز اســـــــــت
عروجی که با تو بودن برایـــم اورده پایان نیافته
تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . .!
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .
که نمـى کـــــــــنى !!
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .
کـه نمـــــى کـــــنم !!!
تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . .!
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .
که نمـى کـــــــــنى !!
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .
کـه نمـــــى کـــــنم !!!
میدونی وحشتناک ترین چیز توی دنیا چیه؟ این که از یک کابوس وحشتناک از جا بپری و ببینی زندگیت از اون کابوس وحشتناک تره !
اینجا الکیه برید تو این وب
چشمهایم را میبندم و دور از همه ی دستها شناور میشوم
پرواز میکنم به اوج میرم
تو تنها دلیلی هستی که از پرواز کردن نمیترسم
به حاطرت تا اخر دنیا می ایم
شاید عشق من رو روزی احساس کنی
اما دیگه خسته شدم از این همه اشک ریختن
هیچ جیز نیست تا روحم را درمان کند
اینجا متم...دختری که همیشه بدشانسی میاورد
باید چکار کنم تا فرصتی دوباره تو کنار من باشی؟؟
تو همه جا هستی در ذهن من...قلب من...
کاش الان اینجا بودی...
من دارم نابود میشوم قلب من شکسته و در حال تکه تکه شدن است
عقربه های ساعت ایستاده و از این قسمت زندگی متنفرم
هفت روز هفته شده صحنه های تکراری دیگه کسی نیست اشکامو پاک کنه
من تا اخر زمان سرگردان خواهم ماند
اما تو فقط برو انجا بایست و اتیش گرفتن منو نگاه کن
چون من اینجوری درد کشیدنو دوس دارم
اخر خط
به مستي پاي در ميدان غم بنهاده ام امشب
من امشب سرخوش ديوانه و مست و غزل خوانم
به جام مي پناه آورده ام
از غم گريزانم
گر از ميخانه باز آيم
مرا غم باز ميجويد
رويد اي دوستان
اونا که تو زندگيشون قصه هاي خوب شنيدن
من گوشه ي ميخانه ميمانم
به مستي پاي در ميدان غم بنهاده ام امشب
مخند اي رهگذر بر من
اگر افتاده و خيزانم امشب
تو قمار زندگاني
همه جور بازي رو ديدن
بهشون بگيد که اينجا يه نفر هميشه مسته
يه نفر هميشه تنها
سر اين کوچه نشسته
به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ………………….
تنهايي يعني :
ذهنم پر از تو و خالي از ديگران است ، اما کنارم خالي از تو و پر از ديگران است !
ღ❤ღ
تنـــهــــا ღ❤ღ
مـــــــــــــرد است دیگر...
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید..
مـــــــــــــرد است دیگر..
غرورش آسمان و دلش دریاست...
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد..
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده..
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟...
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد
دارد باران مي بارد و داغ تنهايي دلم تازه مي شود
از ابتداي خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود . . .
غمگينم ،مثل پيرزني كه آخرين سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نيست....
از او که رفته نبايد رنجشي به دل گرفت آنکه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد حتي حق آنکه ديگر دوستمان نداشته باشد نمي توان از او رنجشي به دل گرفت بلکه بايد تنها از خود رنجيد که چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشيم که دوست ما را ترک کند ... و اين خود دردي کشنده است ...
تنهايي يعني :
من يه موبايل دارم که صداي زنگش رو يادم نمياد . . .
تنهايي يعني :
من يه موبايل دارم که صداي زنگش رو يادم نمياد . . .
در تنهايي هايم نيز به ياد توام
زيرا تو تمام تنهايي هايم هستي . . .
تنهاي تنها نيز شوم . . .
بيکس و رسوا نيز شوم . . .
باز هم آرامم . . .
خدا را دارم . . .
تمام آرزوي من برايت اين است. . .
( تنها نشوي )
قلب من قطعه اي از مزار تنهايي هاست / غم دنياست که در گوشه ي قلبم پيداست
وقتي احساس کنم نيمه اي از جان مني / بي تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
نيمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دليل نشستن باش !
نکند يوسف عمرم رود از مصر خيالت / باز آواره ي تنهايي چاهم بکني
نامه هايم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شايد بتواني تنهايي ات را ببيني . . .
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
وقت است که يک چندي در خانه ي ما آيي
در خانه ي ما آمد ، آن پادشه خوبان
آن پادشه خوبان ; داد از غم تنهايي . . .
گاهي تنهايي آنقدر قيمت دارد که درب را باز نمي کنم
حتي براي “ تو ” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .
هر چند نميدانم خواب هايت را با که شريک مي شوي
اما هنوز ، شريک تمام بيخوابي هاي من تويي . . .
براي من مهم نيست که وقتي کسي تنهاست به فکر من باشه
براي من اين مهمه که وقتي اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من ميتپه
چون خيالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکايت کنم از “تنهايي”
تنهايي يعني :
من يه موبايل دارم که صداي زنگش رو يادم نمياد . . .
فکر تنهايي نباش
تنهايي خودش تنهاست
تنها به فکر کسي باش
که بي تو تنهاست . . .
دارد باران مي بارد و داغ تنهايي دلم تازه مي شود
از ابتداي خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود . . .
من تورادوست دارم
تو ديگري را
ديگري ديگري را
اينچنين است که همه تنهاييم . . .
ازطرف اوني که تنهاست تنها اومده تنها ميره تنهاش ميزارن
تنها نميزاره تنها يه آرزو داره اونم اينه که تو تنهاش نذاري . . .
تو رفته اي که بي من,تنها سفر کني
من مانده ام که بي تو,شبها سحر کنم
تو رفته اي که عشق من از سر بدر کني
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
روزهايـي کـه بـي تـو مي گـذرد
گـرچه بـا يـاد تـوست ثـانـيه هـاش
آرزو بـاز مي کـشد فـريـاد:
در کـنار تـو مي گـذشت? اي کـاش!
رفتم که نبيني پريشان شدنم را / غمناک ترين لحظه ي ويران شدنم را
در خويش فرو رفتم و در خويش شکستم / تا تو نبيني غم تنها شدنم را
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد:
در تنهايي هايم نيز به ياد توام
زيرا تو تمام تنهايي هايم هستي . . .
تنهاي تنها نيز شوم . . .
بيکس و رسوا نيز شوم . . .
باز هم آرامم . . .
خدا را دارم . . .
تمام آرزوي من برايت اين است. . .
( تنها نشوي )
قلب من قطعه اي از مزار تنهايي هاست / غم دنياست که در گوشه ي قلبم پيداست
وقتي احساس کنم نيمه اي از جان مني / بي تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
نيمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دليل نشستن باش !
نکند يوسف عمرم رود از مصر خيالت / باز آواره ي تنهايي چاهم بکني
نامه هايم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شايد بتواني تنهايي ات را ببيني . . .
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
وقت است که يک چندي در خانه ي ما آيي
در خانه ي ما آمد ، آن پادشه خوبان
آن پادشه خوبان ; داد از غم تنهايي . . .
گاهي تنهايي آنقدر قيمت دارد که درب را باز نمي کنم
حتي براي “ تو ” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .
هر چند نميدانم خواب هايت را با که شريک مي شوي
اما هنوز ، شريک تمام بيخوابي هاي من تويي . . .
براي من مهم نيست که وقتي کسي تنهاست به فکر من باشه
براي من اين مهمه که وقتي اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من ميتپه
چون خيالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکايت کنم از “تنهايي”
تنهايي يعني :
من يه موبايل دارم که صداي زنگش رو يادم نمياد . . .
فکر تنهايي نباش
تنهايي خودش تنهاست
تنها به فکر کسي باش
که بي تو تنهاست . . .
دارد باران مي بارد و داغ تنهايي دلم تازه مي شود
از ابتداي خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود . . .
من تورادوست دارم
تو ديگري را
ديگري ديگري را
اينچنين است که همه تنهاييم . . .
ازطرف اوني که تنهاست تنها اومده تنها ميره تنهاش ميزارن
تنها نميزاره تنها يه آرزو داره اونم اينه که تو تنهاش نذاري . . .
تو رفته اي که بي من,تنها سفر کني
من مانده ام که بي تو,شبها سحر کنم
تو رفته اي که عشق من از سر بدر کني
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
روزهايـي کـه بـي تـو مي گـذرد
گـرچه بـا يـاد تـوست ثـانـيه هـاش
آرزو بـاز مي کـشد فـريـاد:
در کـنار تـو مي گـذشت? اي کـاش!
رفتم که نبيني پريشان شدنم را / غمناک ترين لحظه ي ويران شدنم را
در خويش فرو رفتم و در خويش شکستم / تا تو نبيني غم تنها شدنم را
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد:
در تنهايي هايم نيز به ياد توام
زيرا تو تمام تنهايي هايم هستي . . .
تنهاي تنها نيز شوم . . .
بيکس و رسوا نيز شوم . . .
باز هم آرامم . . .
خدا را دارم . . .
تمام آرزوي من برايت اين است. . .
( تنها نشوي )
قلب من قطعه اي از مزار تنهايي هاست / غم دنياست که در گوشه ي قلبم پيداست
وقتي احساس کنم نيمه اي از جان مني / بي تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
نيمکت با هم بودنمان تنهاست
من دل نشستن ندارم
تو دليل نشستن باش !
نکند يوسف عمرم رود از مصر خيالت / باز آواره ي تنهايي چاهم بکني
نامه هايم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شايد بتواني تنهايي ات را ببيني . . .
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
وقت است که يک چندي در خانه ي ما آيي
در خانه ي ما آمد ، آن پادشه خوبان
آن پادشه خوبان ; داد از غم تنهايي . . .
گاهي تنهايي آنقدر قيمت دارد که درب را باز نمي کنم
حتي براي “ تو ” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .
هر چند نميدانم خواب هايت را با که شريک مي شوي
اما هنوز ، شريک تمام بيخوابي هاي من تويي . . .
براي من مهم نيست که وقتي کسي تنهاست به فکر من باشه
براي من اين مهمه که وقتي اطرافش شلوغه ، قلبش به خاطر من ميتپه
چون خيالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکايت کنم از “تنهايي”
تنهايي يعني :
من يه موبايل دارم که صداي زنگش رو يادم نمياد . . .
فکر تنهايي نباش
تنهايي خودش تنهاست
تنها به فکر کسي باش
که بي تو تنهاست . . .
دارد باران مي بارد و داغ تنهايي دلم تازه مي شود
از ابتداي خلقت هم سخن از تنها سفر کردن نبود . . .
من تورادوست دارم
تو ديگري را
ديگري ديگري را
اينچنين است که همه تنهاييم . . .
ازطرف اوني که تنهاست تنها اومده تنها ميره تنهاش ميزارن
تنها نميزاره تنها يه آرزو داره اونم اينه که تو تنهاش نذاري . . .
تو رفته اي که بي من,تنها سفر کني
من مانده ام که بي تو,شبها سحر کنم
تو رفته اي که عشق من از سر بدر کني
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
روزهايـي کـه بـي تـو مي گـذرد
گـرچه بـا يـاد تـوست ثـانـيه هـاش
آرزو بـاز مي کـشد فـريـاد:
در کـنار تـو مي گـذشت? اي کـاش!
رفتم که نبيني پريشان شدنم را / غمناک ترين لحظه ي ويران شدنم را
در خويش فرو رفتم و در خويش شکستم / تا تو نبيني غم تنها شدنم را
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد: